زیارت دو ساعتِ با آرامش‌مان تمام شد؛ قرارمان یک ساعت بعد در ابتدای خیابان بهمن بود. از درب حرم حضرت زینب(س) که بیرون آمدیم، سمت چپ و در قسمت شمالی؛ یک قبرستان است که به قبرستان قدیمی مشهور است. قبرهایی که در آن قرار دارد، همه‌شان سنگ‌های سفیدِ ایستاده‌ای دارند که اسامی اهل‌بیت یا آیات قرآن روی آن نوشته شده است.‌ در کنج سمت چپ منتهی به دیوار قبرستان، مزار دکتر علی شریعتی است، مزار در یک اتاقک به مساحت نهایتاً شش متر قرار دارد.

طاقچه‌ای در اتاق است که روی آن برخی جملات استاد، اسامی برخی کتاب‌هایش و چند قاب عکس از صورتش را چیده‌اند. بعد از قبرستان قدیمی به قسمت جنوبی حرم رفتیم، به قبرستان جدیدی که بیشتر اهالی آن شهدایی بودند که در دفاع از حرم به شهادت رسیدند. از شهدای ۱۴ ساله تا ۵۰ سال.

در بازار زینبیه چرخی زدیم، مغازه آرایشگری(مردانه و نه‌اش) به صورت غیرطبیعی زیاد است. ساندویچی‌هایی که اینجا هستند، بیشتر مرغ کبابی و دونر مرغ دارند؛ به‌نظر می‌آید که مصرف گوشت‌شان کمتر است و حتی فلافلی هم کمتر پیدا می‌شود؛ این مورد کاملا برعکس شهرهای عراق است. مغازه‌های عطاری هم به وفور دیده می‌شود. یک ساعت‌مان تمام شد و قرار شد برای زیارت به حرم حضرت رقیه(س) برویم. در مسیر به موارد جالبی برخوردیم. این‌جا راننده‌های خانم خیلی کم دیده می‌شوند، ابوعلی می‌گوید:«این‌جا عموما راننده‌ها از طبقه خاصی‌اند: اساتید دانشگاه، پزشک، وکیل یا دکتر ان. البته آن‌هایی که هستند،‌ رانندگی خوبی ندارند.»

از خیابان مَزِّه عبور می‌کنیم. این خیابان یکی از پنج خیابان گران قیمت جهان محسوب می‌شود، برخی آن را معادل خیابان شانزلیزه پاریس دانسته‌اند. این خیابان در هر طرف‌اش پنج مسیر رفت و آمد دارد. یعنی مجموعه ۱۰ مسیر تردد برای یک خیابان در نیمه شمالی شهر دمشق. برندهای مشهور لباس و خوراکی در این خیابان دیده می‌شود و یک قسمت جذاب. در قسمتی از این خیابان یک دیوار متفاوتِ هنری دست‌ساز قرار دارد؛ دیواری که در آن از همه چیز برای تزیین استفاده شده است، از لیوان شکسته تکه‌های شیشه الماس و حتی کاسه توالت که در آن قرار دارد.

ماشین‌مان از انتهای خیابان مَزِّه به راست می‌پیچد و بعد از یک میدان در مقابل یک ورودی بزرگ که از ینگ‌های بزرگ ساخته شده می‌ایستد. ابوعلی می‌گوید: «این ورودی بازار شام است و در انتهایش می‌توانیم به حرم حضرت رقیه(س) برویم.» بازار شام همان بازار شام معروف است، از طرفی یاد اصطلاح مادر می‌افتم که در نوجوانی‌مان هر وقت خانه را شلوغ می‌کردیم می‌گفت: «اینجا رو کردین بازار شام، بس که شلوغِ» از طرف دیگر یاد روضه کاروان؛ کاروان اسرایی که از کربلا به شام رسیدند و از بازار شام به قصر یزید رفتند.

 بازار شام مُسقًّف است و بعضی از جاهایش منافظی برای عبور نور دارد(شبیه بازار یزد). به‌طور رسمی اولین‌بار است که با حجم زیادی از مردم به صورت مستقیم روبرو می‌شوم. لباس‌های‌شان دارای تنوع زیادی است. مردها از شلوارک و لباس‌های بی‌آستین تا شلوارهای جین و کت‌و‌شلوار رسمی به تن دارند. خانم‌ها هم لباس‌های متنوعی دارند از نیم‌آستین یا بی‌آستین و شلوارک گرفته تا آن‌هایی که چادر و روبنده(پوشیه) دارند. در بازار شام همه چیز پیدا می‌شود، از لباس و خوردنی تا صنایع دستی و گاری‌های میوه فروش و جوان‌هایی که در قابلمه‌های بزرگ رویی شیربلال می‌فروشند؛ اگر بخواهی بلال بخری باید بالا سر قابلمه بزرگ بایستی و با دستت بلال‌های مثل ماهی غوطه‌ور و پخته شده در آب را انتخاب کنی.

میوه‌هاشان انصافا خوش آب و رنگ و است و خوش عطر. آن قدر عطرش هوس‌انگیز است که دوست داری حتما مشتری گاری‌ها شوی. میوه‌های تازه از توت‌فرنگی گرفته تا گیلاس قرمز و حتی سیب‌های جنگلیِ ریز. گیلاس اینجا حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ لیر است.(۱) با احتساب لیر ۱۵ تومانی یعنی قیمتی در حدود ۶۰۰۰ تا ۷۵۰۰ تومان به پول ایران.

عبور از بازار شام با احتساب شلوغ‌اش یک زمان ۱۵ دقیقه‌ای از ما گرفت و بعد در انتها به یک بازرسی بدنی رسیدیم. در اینجا برعکس جاهای دیگر که بازرسی خانم‌ها در قسمتی مجزا است و اتاقکی دارد و محفوظ است؛ چنین جایی ندارد. کسی که مسئول این کار بود یک افسر خانم بود که لباس نظامی کاملا مردانه‌ای داشت و کلاه لبه دار پلنگی هم روی سرش بود، موهایش را بسته بود و از پشت کلاه بیرون گذاشته بود. او هم مثل همکار مردش در انتهای صف خانم‌ها ایستاده و خانم‌ها را تفتیش می‌کرد.

 

(۱) میوه فروش می‌گفت حدود سه سالی است که قیمت گیلاس‌هایش همین است



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرکز مشاوره آمین Pastor Music امتحانات نهایی 98 داستان تقریباً همه چیز تفريحي هوا،هوای پریدن است.... سايت مديا استار دوربین های دیجیتال دستگاه چاپ سيلک